قطار به دارجیلینگ: نقد و بررسی فیلم وس اندرسون

در قطار به دارجیلینگ ، اندرسون بار دیگر سینمای خود را پیشنهاد می دهد ، در مورد خودش صحبت می کند و گره روایت را با یک پایان شاعرانه حل می کند.

قطار به دارجیلینگ ، با فیلم وس اندرسون ، که در آن داستان بیست و یکم خانواده ای ناکارآمد گفته می شود افتتاح می شود: سه برادر ، که یک سال با آنها صحبت نکرده اند ، بزرگان ، فرانسیس (اوون ویلسون) ، جوانترها ، جک (جیسون شوارتزمن) و پیتر (آدرین برودی) ، پس از مرگ پدرشان ، برای مسافرت با قطار به هند برنامه ریزی کردند تا بتوانند خود و پیوندی را که قبلاً داشتند پیدا کنند. اندرسون بار دیگر حکایت ظریف مالیخولیایی را به روی صفحه نمایش می آورد که در آن برادران از یکدیگر متنفر هستند ، از یکدیگر عاشق یکدیگر می شوند و به خاطر عشق پدرانه و درگیری با "پدرانه" می جنگند و در ضمن آنها سفری جسمی و معنوی را انجام می دهند که به نوعی آنها را بیشتر می کند. آگاه و همدست

 ، قطار به Darjeeling قطار به Darjeeling: وس اندرسون فیلمی را ساخت از مردانی که برای پیوستن به مادرشان فرار می کنند ، به سینما می آورد
در اندرسون حالت خواب آلودگی وجود دارد ، اندوهی ظریف و شاعرانه که همه چیز را می گیرد: شخصیت ها منتظر وقوع یک رویداد هستند. نگاه می کنید ، مشاهده می کنید و اغلب از چیزی (شهر به عنوان نمایندگی مسئولیت ها) فرار می کنید تا به چیز دیگری بروید (مادری را پیدا کنید که مدتها پیش فرار کرده است). قطار به دارجلیینگ کاملاً نمایانگر این احساس است: این فیلم در واقع تقریباً در اتومبیل قطار فیلمبرداری شده است که ارزش استعاری را به دست می آورد. وسیله نقلیه از هند عبور می کند که تعالی ، کشوری از معنویت و عرفان است (تصاویر دردناک و "رهایی بخش" از مراسم تشییع جنازه) که در آن مادر سه نفر (آنجلیکا هوستون) پناه گرفتند ، اکنون یک مبلغ در یک صومعه است. قطار به دارجیلینگ یک فیلم مردانه است ، که برای فیلمساز هم عجیب است ، معمولاً معمولاً با خیلی از خانمها هم کار می کرد و در اینجا وس اندرسون یک بار دیگر سینمای خود را پیشنهاد می کند ، او این کار را انجام می دهد و دوباره آن را انجام می دهد ، در مورد خودش صحبت می کند و گره روایت را حل می کند – شاید نه با حل کردن روایت از منظر محتوا و دیدگاه دراماتیک – با یک انتهای شاعرانه که در آن همه چیز با دقت در جای خود قرار می گیرد.

پیتر ، جک و فرانسیس نابالغ ، اشرافی و فریبنده هستند ، مانند برادران Tenenbaum ، خود را برای مقابله با حال حاضر در آن ماشین می یابند ، سعی می کنند یکدیگر را به صورت چهره نگاه کنند و سعی در مقابله با یکدیگر کنند. هر چند آسان نیست. پیتر یک ماه قبل از تولد پسرش از خانه فرار می کند ، به برادران می رسد تا این "مأموریت" را به عهده بگیرند ، پس از یک سال سکوت پس از مرگ پدر ، فرانسیس ذهن ، هدایت ، دستور می دهد ، در واقع اوست که سفر ، جک نویسنده ای مشتاق خنده دار و با قلب شکسته است که از اقامت طولانی و بیکار پاریسی در یک هتل لوکس باز می گردد. آنها شخصیت اصلی سفر در قطار هستند.

 ، قطار DarjeelingOrdine / بی نظمی زیرزمینی پشت فیلم است
من نمی دانم که آیا این سه نفر در زندگی واقعی دوست بوده ایم یا خیر. نه به عنوان برادر بلکه به عنوان افراد عادی

اینها سؤالاتی هستند كه سه كودك را در بدن بزرگسالان از بین می برد ، اعضای خانواده ای كه در حال رشد و تلاش و تلاش هستند و می توانند ارتباط برقرار كنند. برای کمک به آنها اشیاء وجود دارد که معنی و تاریخ آنها را نمی شناسیم ، اشیاء که تکه هایی از گذشته ، یک داستان هستند ، از آنچه به ناچار شخصیت را لمس کرده و لمس می کنند. چمدان هایی وجود دارد – یک عنصر تکرار شونده در سینمای کارگردان – پر از چیزهایی است که در یک نظم سخت قرار داده می شود ، متعادل کردن اختلال وجودی کاراکترها ، دو جمله ای از نظم / بی نظمی که در ساخت فیلم منعکس می شود.

همه چیز در یک هندسه کامل قرار گرفته است اما بعد از آن در مورد اتفاقات ناشناخته برای ما صحبت می کنیم ، در مورد درد غیر قابل توضیح ، همه چیز کاملاً متقارن است اما زن و مرد از یکدیگر عبور می کنند و مدت کوتاهی بعد از آن گم نمی شوند (نمونه ای از این "ظاهر" است. بیل موری) و این منحرف شدن از خطی بودن. اما این دنیای روایی وس اندرسون است که همچنین در قطار دارجیلین با هزار شاخه درختی می سازد و سرنخ هایی برای میلیون ها داستان ممکن دیگر را به موازات داستان های برادرانش قرار می دهد ، که انتظار دارند برایشان تعریف شود.

، قطار DarjeelingWes Anderson بار دیگر رها شدن را به سینما می آورد
جهان وس اندرسون ، مانند دنیای پیتر ، جک و فرانسیس بسته است ، گویی گردنبند ساخته شده از حلقه هایی است که شل شدن آن دشوار است ، اما در عین حال بسیار باز است. همه چیز محاسبه می شود ، همه چیز به یک کمال مفهومی و سبک نسبت داده می شود. این مبتنی بر یک سختگیری تقریباً پارادوکسیکال علمی است ، با منطقی که البته پر از معناست (به تقارن تقریباً دیوانه کننده ای که دستور اجرای صحنه را می دهد بیاندیشید). برعکس ، این جهان بدون احساسات ایجاد نمی کند. ظرافتی وجود دارد که همه چیز را هماهنگ می کند ، اندرسون در مورد شخصیت ها قضاوت نمی کند ، تضعیف شده از اختلافات (با خود ، با دیگران ، با محیط اطراف خود) ، با ظرافت به آنها نگاه می کند ، نقاط ضعف آنها را نوازش می کند. آنها در ابتدا گفتن چیزها را دشوار می كنند ، فقط صحبت می كنند كه به دیگری حمله كنند ، او را مسخره كنند ، با "اسرار" او بازی كنند.

عدم ارتباط ، یا عدم توانایی در برقراری ارتباط ، چیزی دردناک و دلهره آور است که به وضوح ظهور می یابد و درگیر آن است. با سرعتی بی وقفه به سمت مادر ، مادر متفاوتی نسبت به کسانی که سینمای اندرسون را توصیف می کردند ، آن برخوردهای پوچ و مبهم با دیگران ، تشییع جنازه که در آن زخم ها باز می شوند و دوباره شروع به خونریزی می کنند. این سه برادر (دوباره) رها شدن مضاعف را تجربه می کنند – مضمون عالی اندرسون ، چیزی مطلق است ، که اثر فوری اما طولانی مدت را نیز به وجود می آورد – و این انگیزه برای برادران می شود که در آن هستند. این امر در مورد رستگاری زیاد نیست بلکه یک هسته آزاردهنده و غیرقابل مقاومت است که هر گوشه و همه چیز را درگیر می کند.

، قطار به Darjeeling قطار به Darjeeling فیلمی شاعرانه و ظریف است که برای کسانی که عاشق اندرسون هستند جذاب است
هر عنصر با دیگری ترکیب می شود و قطار برای دارجیلینگ فیلمی است که با سبکی بسیار دقیق ساخته شده است ، خود اوست که در مورد دنیایی به شدت چند وجهی اعمال می شود ، که هیچ کس را نجات و محافظت نمی کند (مرگ لمس می کند همه ، از جوانترین تا پیرترین) ، جایی که پدران غایب ، مادران گریزان ، فرزندان خالی زندگی می کنند که فقط در بازآفرینی آنچه در یک حلقه شرور زندگی کرده اند ، خوب هستند. روایت می گذرد و می گذرد ، در بعضی مواقع به نظر می رسد "گم می شود" حتی اگر انتخاب خود ساختن خود با قوانین خاص باشد ، خود را مانند زندگی نشان می دهد. وقتی با غیر منتظره روبرو می شوید (اتومبیل که مشکلاتی ایجاد می کند ، گروهی از بچه ها که در یک رودخانه مشغول حلقه زدن هستند) ، همه چیز به دنبال آن است ، از تاریخ گرفته تا موسیقی ، از حرکت تا تفسیر شخصیت ها. وس اندرسون داستان ها و زندگی شخصیت ها را بافته می کند. و همه چیز از ریتم و "موسیقی" زندگی پیروی می کند با یک حرکت جدی و گاه خسته ، به یک استعاره برای خود زندگی تبدیل می شود.

قطار به دارجیلینگ فیلمی شاعرانه و لطیف است که اگر عاشق سینمای اندرسون باشید ، فتح می کند. ساخت و سازهای چرخه ای ، کاراکترها ، موسیقی و روایت هر یک به شکلی خاص خود کار می کنند تا یک پایان غیر انتهایی را شکل دهند که درها را باز می کند و دنیاها را باز می کند.

 

درج دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *